عشق اول و اخر من

عاشقی دردی است که خیلی ظرفیت را از عاشق می خواهد

عشق اول و اخر من

عاشقی دردی است که خیلی ظرفیت را از عاشق می خواهد

شهادت را تسلیت می گویم !

  فاطمه،فاطمه است

 

آنگاه برخاست، ایستاد، به خانه پیغمبر رو کرد، با حالتى که در احساس نمى گنجید، گوئى مى خواست به او مى گوید که این "ودیعه عزیز" را که به من سپردى، اکنون به سوى تو باز مى گردانم. سخنش را بشنو. از او بخواه، به اصرار بخواه تا برایت همه چیز را بگوید، تا آنچه را پس از تو دید یکایک برایت برشمارد.

فاطمه این چنین زیست و این چنین مرد و پس از مرگش زندگى دیگرى را در تاریخ آغاز کرد. در چهره همه ستمدیدگان که بعدها در تاریخ اسلام بسیار شدند هاله اى از فاطمه پیدا بود. غصب شدگان، پایمال شدگان و همه قربانیان زور و فریب نام فاطمه را شعار خویش داشتند. یاد فاطمه، با عشق ها آزادى و عدالت مى جنگیدند، در توالى قرون، پرورش مى یافت و در زیر تازیانه هاى بیرحم و خونین خلافت هاى جور و حکومت هاى بیداد وغصب، رشد مى یافت و همه دلهاى مجروح را لبریز مى ساخت.

این است که همه جا در تاریخ ملت هاى مسلمان و توده هاى محروم در امت اسلامى، فاطمه منبع الهام آزادى و حق خواهى و عدالت طلبى و مبارزه با ستم و قساوت و تبعیض بوده است.

از شخصیت فاطمه سخن گفتن بسیار دشوار است، فاطمه یک "زن" بود، آنچنان که اسلام مى خواهد که زن باشد. تصویر سیماى اورا پیامبر، خود رسم کرده بود و او را در کوره هاى سختى و فقر و مبارزه و آموزش هاى عمیق و شگفت انسانى خویش پرورده و ناب ساخته بود.

وى در همه ابعاد گوناگون "زن بودن " نمونه شده بود.

مظهر یک "دختر"، در برابر پدرش.

مظهر یک "همسر"، در برابر شویش.

مظهر یک "مادر"، در برابر فرزندانش.

مظهر یک "زن مبارز و مسئول"، در برابر زمانش و سرنوشت جامعه اش.

وى خود یک "امام" است. یعنى یک نمونه مثالى، یک تیپ ایده آل براى، یک "اسوه" یک "شاهد" براى هر زنى که مى خواهد "شدن خویش" را خود انتخاب کند.

او با طفولیت شگفتش، با مبارزه مدامش در دو جبهه خارجى و داخلى در خانه پدرش، خانه همسرش، در جامعه اش،در اندیشه و رفتار و زندگیش، "چگونه بودن" را به زن پاسخ مى داد.

نمى دانم از او چه بگویم ؟ چگونه بگویم؟

خواستم از "بوسوئه" تقلید کنم، خطیب نامور فرانسه که روزى در مجلسى با حضور لوئى، از "مریم" سخن مى گفت. گفت، هزار و هفتصد سال است که همه سخنوران عالم درباره مریم داد سخن داده اند. هزار و هفتصد سال است که همه فیلسوفان و متفکران ملت ها در شرق و غرب، ارزشهاى مریم را بیان کرده اند.

هزار و هفتصد سال است که شاعران جهان، در ستایش مریم همه ذوق و قدت خلاقه شان را بکار گرفته اند. هزار وهفتصد سال است که همه هنرمندان، چهره نگاران، پیکره سازان بشر، در نشان دادن سیما و حالات مریم هنرمندى هاى اعجازگر کرده اند. اما مجموعه گفته ها و اندیشه ها و کوششها و هنرمندیهاى همه در طول این قرنهاى بسیار، به اندازه این یک کلمه نتوانسته اند عظمت هاى مریم را باز گویند که:

"مریم مادر عیسى است".

و من خواستم با چنین شیوه اى از فاطمه بگویم، باز درماندم:

خواستم بگویم:

فاطمه دختر خدیجه بزرگ است.

دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم که: فاطمه دختر محمد(ص) است.

دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم که: فاطمه همسر على است.

دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم که: فاطمه مادر حسنین است.

دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم که: فاطمه مادر زینب است.

باز دیدم که فاطمه نیست.

نه، اینها همه هست و این همه فاطمه نیست.

فاطمه، فاطمه است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد